“سیرجان خبر”، حقوق بشر جزو اصلیترین دستاویزهای آمریکا برای تحت فشار قرار دادن کشورمان بوده است.جهت اثبات این ادعا، نیازی به کنکاش برای یافتن مصادیق نیست. همه میدانیم، آمریکاییها به هر مسئلهای در کشورمان–کوچک و بزرگ، مثبت یا منفی- به عنوان یک «فرصت» نگریسته و برای تبدیل کردن آن به تهدید از هیچ اقدامی دریغ نکردهاند.حقوق بشر هم یکی از این مسائل است.موضعگیریهای تند و خارج از عرف دیپلماتیک، تهدید، تحریم، تبلیغ و… از جمله واکنشهایی هستند که نشات گرفته از یک کینه عمیق و ریشهدار که به بهانه نقض حقوق بشر، از سوی بزرگترین ناقض حقوق بشر هیچ گاه حتی برای لحظهای علیه کشورمان متوقف نشده است. این کشور در همین دو سالی که دولت روحانی روی کار آمده و با وجود کسب امتیازات فراوان در برنامه هستهای کشورمان که ادعا میکرد، نگران آن است نیز، روی حقوق بشر، بیش از گذشته و به طور ویژه متمرکز شده است چرا که اساسا «حقوق بشر» در سیاست خارجی آمریکا و در برخورد با کشورهای مستقلی مثل ایران، همواره یک اصل و محور محسوب میشود.
بیش از ۱۰ روز است شهر فرگوسن، واقع در ایالت میسوری آمریکا، به صحنه درگیریهای خونین بین معترضان به نژادپرستی و نیروهای مسلح امنیتی تبدیل شده است. تا این لحظه، شمار زیادی از مردم دستگیر، مجروح و حتی کشته شدهاند. با وجود اعمال محدودیتهای گسترده رسانهای، گزارشها و تصاویر منتشر شده از برخی رسانهها نشان میدهد، نیروهای امنیتی این کشور به کمک نیروهای گارد ملی در سرکوب معترضان، از تجهیزات جنگی که پنتاگون در اختیارشان قرار داده استفاده میکنند. خبرنگاران دستگیر و در برخی مناطق به ویژه مناطق نزدیک به فرگوسن اجازه حضور به گزارشگران داده نمیشود و… تا آنجا که به گفته برخی ناظران، طی این چند روز، حقوقی از بشر باقی نمانده که در آمریکا نقض نشده باشد!
این بار جرقه ناآرامیها با قتل یک نوجوان ۱۸ ساله و سیاهپوست به دست پلیس زده شد؛ مسئلهای که در جامعه آمریکا امری بسیار عادی تلقی میشود. پلیس قاتل، ۶ گلوله به سر و صورت این نوجوان شلیک کرده و بنا به گزارش پزشکی قانونی، این شلیکها «قطعا» با قصد کُشت صورت گرفته است. اخیرا گزارشی منتشر شده ناظر بر اینکه، سالانه دستکم ۴۰۰ نفر در آمریکا به دست پلیس کشته میشوند که اغلب آنها سیاهپوست و جزو اقلیتها هستند. بیشتر قربانیان این حس عمیق نژادپرستانه، زیر ۲۱ سال هستند و… (ملاحظه میفرمائید که چرا آمریکا ماده ۲۰ یادشده از کنوانسیون بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی را نپذیرفته است؟!)
اگر به صحبتهای برخی ساکنان فرگوسن گوش داده شود، مشخص میشود که آنها خود را به صورت یک اجتماع خوب میبینند، اینکه با همسایگان خود رابطه خوبی دارند و تعامل و روابط دوستانهای، حداقل از نظر مدنی، بین سیاهان و سفیدپوستان وجود دارد. اما در اینجا، چالشی وجود دارد مبنی بر اینکه تلاش میشود تمام این ماجراها به فرگوسن تقلیل یابد. در واقع این فقط شهروندان فرگوسن و آفریقاییتبارهای آن نیستند که شکایت داشته و اعتراض میکنند. به عبارت دیگر، فقط شهروندان فرگوسن نیستند که به خیابان آمده و اعتراض کردند، این امر در واقع بخشی از یک مشکل منطقهای و حتی ملی است. واقعیت این است که ما شاهد حضور مردمی در خیابانها بودیم، زیرا سیاهپوستان در تمام این منطقه و تمامی این کشور شاهد یک نابرابری و سوءرفتار عمده و برجستهای هستند.
درست است که رئیس جمهور آمریکا دورگه است اما مدیریت پلیس در آمریکا محلی و ایالتی است و در این محیط ها چهره های نژادپرست کم نیستند و این نگاه نژادپرستی در کنارجایگاه سیاهپوست ها در ساختار سیاسی و فرهنگی آمریکا که منتقد هستند چون سابقه برده داری در آمریکا بوده است و به همین دلیل با آنها برخورد می شود.
آمریکا کشور لابیها و گروههای نفوذ است. به نظر میرسد لابیها در مقابل افکار عمومی از قدرت بسیار بیشتری برخوردار باشند. نتیجه این پدیده تداوم روندهای کنونی و تغییرناپذیری آمریکایی است که ادعای تحقق دموکراسی و حقوق اساسی و اولیه بشر در آن، گوش مردم خودش را کر کرده است.
یکی از اشکال این تبعیض نژادپرستانه، نحوه برخورد پلیس با سیاهان است گسترش نژادپرستی در بخشهای دولتی آمریکا باعث شده بسیاری از افسران پلیس در ایالات مختلف بیپروا به مظنونان سیاهپوست خود شلیک کنند و آنان را به قتل برسانند. پلیس آمریکا همواره سعی کرده است با ارائه گزارشهای متعدد آمار بالای قتل سیاهان توسط ماموران خود توجیه کند.
شرایط ناعادلانه سیاسی، اقتصادی و قضایی این کشور موجب شده است که دستکم ۵۰ درصد کودکان سیاه در فقر به سر ببرند. براساس آمارهای موجود، نرخ بیکاری در میان سیاهپوستان بسیار بالاتر از سفیدپوستان است و درآمدی که سیاهپوستان به دست میآورند بسیار کمتر و در برخی موارد نصف درآمد سفیدپوستان است.
در پی جنگ جهانی دوم، ایالات متحده تنها کشوری بود که سالم باقی ماند، در حالی که تمامی اروپا دچار تخریب شد و مهمترین رقبای آمریکا در آسیا و اروپا شدیدا با انهدام (زیرساخت ها) مواجه شدند. همچنین ایالات متحده در آن مقطع تلاش های بسیاری انجام داد، این کشور سیاست های بهتری را نسبت به دیگران تدوین کرد و با طرح مارشال، اروپا را دوباره بازسازی کرد همچنین تلاش کرد که ژاپن را دوباره بازسازی کند، اما این منجر به این شد که آمریکایی ها بر این گمان باشند که نظام شان بهتر از مابقی جهان است و توانایی برای انعکاس قدرتمان بسیار بهتر از باقی کشورها است؛ زمانی که بقیه جهان از زیر آوار جنگ جهانی دوم خارج شد، آمریکا دارای رقبای مهم و جهانی جدیدی شد، مواردی که اصلا شبیه قدرت های منطقه ای نبودند، بلکه رشد کرده و موقعیت ویژه خود را ایجاد کردند بنابراین همانگونه که آمریکایی ها نظم نوین جهانی را تعریف کرده اند که همیشه در موضع قدرت باقی خواهند ماند، با وجود اینکه ایران در خاورمیانه یا چین در آسیا ظهور کرده اند، اما هژمون های جهانی همیشه مانع از رشد قدرت های منطقه ای شده و آن ها را دفع می کنند. در این صورت، این همان نظم نوین جهانی است، تا زمانی که آمریکا به دنبال حفظ موقعیت برتر کنونی خود (که از پایان جنگ جهانی دوم از آن بهره مند شده است) باشد. این پدیده به این منتهی می شود که سیاست هایی در مورد ایران، چین و روسیه اجرا شود که تلاش می شود با آن ها تنها همچون قدرت های منطقه ای برخورد شود.
آمریکا تاریخی طولانی از استانداردهای دوگانه را دارد، مواردی مانند پذیرش رفتار برخی کشورهایی غیردموکراتیک، یا حمایت از رژیم های غیردموکراتیک، این شرایط تنها مختص خاورمیانه نیست بلکه مواردی را در آمریکای لاتین نیز داریم، در این جا تاریخی طولانی از اتخاذ این گونه استانداردها داریم، و زمان بسیاری می برد تا اجازه دهیم این رژیم ها تضعیف شوند. اگر آمریکا واقعا خواهان ایجاد تغییری در به کارگیری دیپلماسی سرکوبگر و قدرت نظامی به عنوان راهی برای دستیابی به منافع ملی هست، یکی از سلاح ها قدرت نرم است، اینکه مردم به ارزش ها و اصول اخلاقی سیاست های شما احترام بگذارند. در نتیجه آن ها کارهایی را انجام خواهند داد که شما مایلید انجام دهید، زیرا آن ها برای این کارها احترام قائل هستند. اما تنها تا میزانی که شما امکانش را در اختیارشان بگذارید، این چیزی که لازمه آن، ارزش های دموکراتیک است و اینکه مردم در کشورهای دیگر باید در چگونگی حکمرانی بر خود مشارکت داشته باشند، اما ایالات متحده چنین اجازه ای را نداده است و در این وضعیت قدرت نرم نمی تواند کارایی داشته باشد. استانداردهای دوگانه ویژگی تاریخی سیاست های ایالات متحده است و تغییر آن نیازمند زمانی طولانی است. این مشکلی است که از گذشته باقی مانده است و احتمالا تا آینده ای قابل پیش بینی باقی خواهد ماند.
سعید رضایی کارشناس مسائل سیاسی
https://sirjankhabar.ir/?p=21720