“سیرجان خبر” ساکت را بستهای، شمارهات که بر گردنت انداخته و قرآن کوچکی در دست داری، دلت می تپد، هنوز باور نمیکنی که تا چند لحظ دیگر اوج میگیری به سمت آسمان روحانی مکه… . لذت معنوی این ثانیهها را تا عمق وجودت فرو ببر شاید فقط یکبار، فقط یکبار تجربهاش کنی.
باورم نمی شود اینجا همان مدینه النبی است ، خدایا اگر خواب هستم بیدارم کن . من توان رویا رویی با بقیع را ندارم من گنه کاری بیش نیستم. به رفیع ترین انسان عالم بشریت چه بگویم ؟ چشم هایم از شرم خضوع پیشه کرده است و رفیقی چون سنگ فرش های مسجد النبی را نظاره گر شده است اما دلم دیگر تاب ندارد ، ندا میدهد : بس است دیگر سرت را بالا بگیر که محمد(ص) پیامبر مهر و مهربانی است و خدایش بخشنده ترین بخشندگان است عظمت مسجد النبی اجازه نمیدهد که سرت را از گنبد خضراء باز گردانی و جای دیگری را نظاره گر باشی اما انگار خود پیامبر هم به سویی اشاره می کند و جایی را نشانت میدهد که نگاهش کن ، آنجا، پاره ی تن من آرمیده آنجا پاره های تن فاطمه آرمیده است بقیع را که میبینی تمام غربت عالم در دلت فرود می آید . السلام علیک یا فاطمه الزهرا ، به کدامین سو سلام دهم ؟ به کدامین سو چشم بدوزم ؟ با بقیع چه کنم ؟ به فاطمه ، به حسن ؟به سجاد ؟ به باقر ؟ به صادق ؟ چه بگویم ؟
لبیک لا شریک لک لبیک ، و هیچ کسی را جز تو فرمانبری نمیکنم و تنها تو را می پرستم ای خدای یگانه ! دو تکه لباس احرام را که به تن می کنی دیگر به هیچ چیزی وابسته نیستی ! به هیچ چیز فکر نمی کنی و به هیچ چیز متکی نیستی !
بهتر است که قبل از دیدن کعبه سر به سجده فرود آورم ! صورتم را بر سنگ های مسجد الحرام میگذارم ، خدایا من در اینجا چه میکنم؟ چه کار کرده ام که این پاداش را جزاء کار من قرار داده ای !درکنار کعبه که هستی عاشق ترین عشّاقی و عشق رنگ و بوی تازه ای میگیرد اصلا تازه دارد عشق معنا میشود .تازه داری میفهمی چه هستی و به کجا میروی !
دلنوشته های خبرنگار “سیرجان خبر” از سفر معنوی عمره دانشجویی/ مصطفی صادقی
https://sirjankhabar.ir/?p=16940